سهند نمونه خواهسهند نمونه خواه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
عشق من و بابايي عشق من و بابايي ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

تقديم به پسر گلم سهند جان

94/02/07 سهند براي اولين بار به سينما ميره

چند روز پيش بهت قول داده بوديم كه ببريمت سينما بلاخره روز دوشنبه 94/02/07 موفق شديم به قولمون عمل كنيم خيلي دوس داشتيم كه يه فيلم براي كوچولوها باشه ولي متاسفانه همچين فيلمي وجود نداشت به خاطر همين رفتيم فيلم ايران برگر سينما 29 بهمن . ما فكر ميكردم يا تو سينما ميخوابي يا ما رو اذيت ميكني و نميشيني ولي ماشالله به پسرم نه ما رو اذيت كردي و نه حتي از روي صندلت بلند شدي تا آخرش مثل آدم بزرگا فيلم تماشا كردي .......       ...
22 ارديبهشت 1394

سه چرخه سواري پسر گلم

پسرم خيلي خيلي تنبلي اصلا خودت خوب پدال نميزدي خيلي خستم كردي تا رفتيم سوگي رو از ژيمناستيك برداريم و برگرديم كلي خستم كردي   كلي زور زدي تا يه خورده خودت بيايي   ...
15 ارديبهشت 1394

مهموناي كوچولوي خونه ما

پسرم بي صبرانه منتظر اومدن دوقلوهاي دايي رضا بود  اولش كمي گير دادي كه صندلي غذا و روروك بچگي تو كه به خاطر اونا از كمد دراورده بودم را نميدي ولي كم كم كه مامان باهات صحبت كرد قانع شدي  ...
15 ارديبهشت 1394

94/2/7 اردو لاله پارك از طرف مهدكودك مريم

عزيز دلم امروز از طرف مهد ميبرنتون لاله پارك  قربونت برم از ديروز چقدر ذوق ميكردي    همش ميگفتي ما رو با سرويس ميبرن پارك . منم بهت گفتم ميشه مامانم با خودتون ببرين با اون دستهاي ناز قشنگت به من اشاره كردي و گفتي كه "بابا بزرگترها رو نميبرن فوط كوچولوها رو ميبرن" كوچولوي من فدات بشم كه به فقط هم فوط ميگي................ از خانوم معلمت خواهش كردم تا ازت عكس بگيره تا بذارم تو سايتت البته فيلم برداري خواهند كرد ولي عكس هنوز معلوم نبود............. خانوم معلمها و خانوم مدير مهد مريم زحمت كشيدن و براي شادي شما كوچولوها قبول زحمت كردن و شما رو بردن لاله پارك مسئوليت سنگيني ...
7 ارديبهشت 1394

دلجويي از سوگي جون تو سيزده بدر 94

سيزده بدر امسال هم بهمون خوش گذشت شب قبلش كه خونه خاله ليلي بوديم چون كه تولد خاله ليلي بود همونجا چون ما ماشين نداشتيم تصميم گرفتيم با هم بريم يه جايي كه خونه نمونيم صبحش قرار شد بريم كارخونه عمو امير اينا اونجا سوگي جون سر بازي باراحت شد و شما هم دلداريش ميدادي ... ...
30 فروردين 1394

وقتي پسرم خوشگلم آشپزي ميكنه

مامان فداي چشماي قشنگت  عاشق كمك كردن به ماماني وقتي غذا ميپزم ايندفعه ديگه شما همشو درست كردين  منم كمي كمكت كردم مامان نمك بده  مامان ................ مامان ....... مامان... تا غذا رو بپزي صد بار مامان گفتي فدات شم ...
30 فروردين 1394