94/05/01 خاطرات سفر تابستاني
قبلش ازت غذرخواهي ميكنم كه كمي دير به وبلاگت سر زدم امسال خدا رو شكر تابستون خوبي داشتي اولا كه از تير مهد كودك نذاشتيمت و شما يه پسر مستقل شدي كه خودت خونه تنها مي موني چون تابستون امسال خيلي هواها گرم بود ترجيح ميدادي خونه بموني اول مرداد ماه هم دايي جمال دعوت كرد كه بريم ويلاشون تو ازمير ما هم با خاله ليلي و مادر و سپهر و سوگي از اول مرداد تا 12 مرداد رفتيم اونجا خيلي خيلي خيلي بهت خوش گذشت هر روز مي رفتيم دريا من فكر كردم اولش شايد نخوايي بري تو آب اما مشتاقانه رفتي و اصلا هم نمي ترسيدي انقدر بهت خوش گذشته بود كه اصلا راضي نبودي برگرديم موقع برگشتن كلي گريه كرده بودي مخصوصا كه با زرن دختر داييم انس گرفته بودي و دوستاي خوب...
نویسنده :
رعنا فرسادبخش
8:59