93/11/21 تولد سه سالگي
پسرم،عشقم، نفسم،شاهزاده قلبم
تولد سه سالگي به مفصلي دو سال قبل نبوذد ولي به همه خوش گذشت ....
شب قبل چون مامان نتونست برا روز تولدت مرخصي بگيره مجبور بودم كلي از كارامو انجام بدم واسه همين خاله ليلي و مادر و زندايي فرناز هم كه اولين سال بود تولدتو ميديد اومدن كمك و شما هم كلي با سوگي جون بازي بازي كردي و چون بهت قول داده بودم ميري خونه عمه جون ساعت 7 عصر ازت پرسيدم كه ميري گفتي يه كم ديگه ميخوام بازي كنم ولي بعدش ميرم...
عمه جونم بعد از مهموناش زنگ زد كه سهند رو بيارين ...
خلاصه رفتي خونه عمه و شب رو هم همونجا موندي
ما هم كلي كار بعدش هم داي داي بادكنك ها رو به كمك باباجون باد كردن و كمي از تزئينات تولدم انجام شد
من و بابا جونت تا ساعت 3 نصفه شب كار كرديم و بلاخره پختن كيك هم تموم شد
روز تولدت چون من نميتونستم باهات بيام عمه جون و بابا جون بردنت بهداشت برا كنترل كه خدا رو شكر همه چيز عاليييييييييييي بود و رضايت داشتن
از اونجا هم اومدين دنبال من كادوي ماهني جون رو داديم و رفتيم خونه البته شما بازم رفتي خونه عمه كه من بقيه كارامو انجام بدم
امسال دوتا مهمون جديد داشتيم يكي رندايي فرناز اون يكي هم الينا كوچولوووووووووووووووو
عصر ساعت 5 اومدي خونمون كلي ذوق كردي فك نميكردم اينطوري سورپرايز بشي
چند تا از عكساي خوشگل تولدتو ميزارم
اينم كيك تولدت با تم قطار كه مامامي برات درست كرده اميدوارم كه خوش بياد عشقم