Happy Valenlines 93/11/25
سهند جان عشقم
امسال هم ولنتاين با حضور شما برگزار شد
ظهر وقتي از اداره اومدم مهد دنبالت كادويي كه خاله سونا واسه تولدت داده بود رو بهت دادم و براي اينكه زياد گير ندي گفتم واسه ولنتاين خريده بعدش سوار ماشين شديم ازت پرسيدم :
سهندجون به نظرت واسه باباجون كادوي ولنتاين چي بخريم؟
گفتي: بذار فكر كنم
بعدش گفتي: بريم گل بخريم
منم قبول كردم و كمي بعد از اون گفتم سهند به نظرت گل كم نميشه ، كادو چي بخريم؟؟؟؟
گفتي بذار بازم فكر كنم بعد از كمي تامل گفتي نه مامام همون گل كافي هست و من كلي خنديدم
بعد دوتايي رفتيم يه گل خوشگل خريديم از امير آقا تو چهارراه منصور انصافا هم گل خوشگلي بود همون جا گفتي كه مامان جيش دارم با عجله از گل فروشي دراومديم كنارش قنادي بود از اونجا هم شكلاتهاي قلب خريديم بعد گفتي مامام جيشمو نگه ميدارم يه چيزي هم بخريم از همون نزديكي ها يه شلوار هم خريديم بعد سوار ماشينمون شديم و رفتيم پيش باباجون توي كارگاه
باباجونم خيلي ذوق كرد و از ما تشكر كرد و گفت برين استراحت كنين كه شام ميريم بيرون
وقتي از خواب ظهر بيدار شدم ديدم يه كادو با گلهاي خوشگل روي ميز هستش كه كار بابا مرتضي بود
بعدش هم داي داي كادوي زندايي فرناز رو آورد خونمون كه من هم ببينم خيلي زيبا بود ......
شام هم با عمو رضا و به قول خودت عروسش رفتيم پيتزا ايتاليايي
بعدش هم به اسرار شما رفتيم خونه مادر شب خيلي خيلي خوبي بود