سهند نمونه خواهسهند نمونه خواه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
عشق من و بابايي عشق من و بابايي ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

تقديم به پسر گلم سهند جان

خاطرات نوروز 94

1394/1/24 10:57
نویسنده : رعنا فرسادبخش
983 بازدید
اشتراک گذاری

 

چشمکبلاخره 93/12/29 ساعت يك ظهر حركت كرديم به مقصد سلطانيه زنجان و اونجا از گنبد سلطانيه ديدن كرديم شب رو اونجا مونديم چقدر با ماهني بهت خوش ميگذشت و البتهههههههههههههه كمي هم اذيت ميكردين مثلا بعضي چيزا رو از هم تقليد مي كردين مثل دستشويي كه باهم ميگرفت كمي رو اعصابمون راه رفتين ولي كلا بهتون خوش گذشت كلي انرژي خالي كردين چشمک

ما مامانا خيلي نگران بوديم كه خدايي نكرده شماها مريض نشين هوا هم كمي سرد بود به خاطر همين موقع پياده شدن از ماشين سر لباس پوشيدن كلي خستمون ميكردين 

صبح زود به راه افتاديم و تو جاده قزوين تو يه رستوران خيييللللييي شيك و سنتي صبحانه خورديم نزديكاي شب رسيديم كاشان ....

توي مسير از يك غار زيبا بنام چال نخجير ديدن كرديم خيليييي خسته شدين اربس پياده روي كردين..

كاشان شهر بسيار زيبايي بود با جاذبه هاي فراوان باغ فين كاشان كه رفتيم ديگه شما دل سير با آب بازي كردين و كلي خيس شدين 

خانه هاي تاريخي زيادي وجود داشت از جمله خانه تاج و...

خانه طباطبايي كه دل سير با آب بازي بازي كردين خدا رو شكر همه خونه ها هم استخر و يا حوض آب داشت و شما با بهانه اينكه خونه ديگه استخرش بزرگتره از اونجا دل ميكندين ماهني جونم كه تو خونه طباطبايي افتاد تو آب و الهيييي فداش شم خيس آب شد ......

رفتيم  قلعه تاريخي نوش آباد سوار شتر شديم ....

بعد رفتيم نوش آباد شهر زيرزميني آخ كه چقدر دوست داشتين اونجا قايم موشك بازي كنين پسركم اينم بگم كه شما خيلي بغلي بودي خيلي جاها رو تو بغل باباجون رفتي تنبل خان خستهخستهخسته

بعد رفتيم كوير مرنجاب اونجا هم از شانس ما كوير با باران عجب كويري بود اونجا هم يه كاروانسراي تاريخي وجود داشت و كلي هم بچه شتر ديديم ....

رفتيم ميبد اونجا هم زيبا بود كلي سوار كاري كردين سوار شتر ،اسب ، الاغ و درشكه شديم بابا جونم كه ميخواست از درشكه سواري ما فيلم برداره افتاد  زمين و خدا رو شكر اوف نشد ...

آبشار نياسر...

شهر تاريخي ابيانه كه خيلي هم هوا سرد بود...

باغ دولت آباد در يزد ..

موزه آب 

در كل پسرم خيلي بهمون خوش گذشت پسر نازم خيليييييي خوب توي مسافرت با ما را اومدي و زياد اذيت نكردي

.

.

.

.

.

بعد از خداحافظي با خاله سونا اينا تو راه برگشت هم كه ماشينمون خراب شد كه فكر كنم شما هيچ وقت فراموشت نميشه دوباره برگشتيم اردكان خونه مرضيه خانم كه همئنجا با هم آشنا شديم ......

 محبت 

بدبو

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سمیرا و بابا مسعود
25 فروردین 94 14:04
انشاالله همیشه لحظات خوبی را در کنار هم داشته باشیدو از اون لحظات عکس بزارید و تعریف کنید و ما هم از شادی هم شهری هامون شاد بشیم...سال خوبی را برای شما و سهند نازنین آرزومندم مامان سمیرا[سلام خانومي ممنون از اينكه نظر دادين منم براي شما و پسر نازتون وخانواده محترم سال خوبي رو آرزو ميكنم اميدوارم هميشه شاد باشين .... مامان سهند ]